نظریه های هوش
- دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۷ ب.ظ
نظریه های هوش:
الف) دیدگاه روان سنجی
1- وکسلر: هوش را یک توانایی کلی می داند که فرد را قادر می سازد تا به طور منطقی بیندیشد، فعالیت هدفمند داشته باشد و با محیط خود به طور مؤثر به کنش متقابل بپردازد.
2- نظریه اسپیرمن: این نظریه که به نظریه دو عاملی معروف است هوش را دو بخش می داند. 1- یک عامل کلی2- یک یاچند عامل اختصاصی
3- نظریه ترستون: در نظریه ترستون که به نظریه توانایی های ذهنی نخستین معروف است، هوش از هف عامل تشکیل شده است:معنی - کلامی(V)، عدد (N)، فضا (S)، سرعت ادراکی (P)، سیالی کلمات (W)، حافظه (M) و استدلال قیاسی (I).
4- نظریه گیلفورد : نظریه گیلفورد که به الگو یا ساخت ذهنی شهرت دارد از سه بخش و تعدادی خرده طبقه تشکیل یافته است که جمعاً بر روی هم 120 عامل را به وجود می آورد. شامل:
- عملیات: به فرآیند مهم ذهنی گفته می شود و شامل شناخت، حافظه و یادآوری، تفکر وگرا، تفکر همگرا و ارزشیابی است
- محتوا: عملیات ذهنی بر روی اطلاعات یا محتوای ذهنی انجام می گیرد. این اطلاعات می تواند شکلی یا دیداری، نمادی، معنایی و رفتاری باشد.
- فرآورده: انجام عملیات بر روی محتوا، فرآورده یا محصول را به بار می آورد. منظور از فرآورده شکلی است که محتوا پس از پردازش به خود می گیرد. و شامل واحدها، طبقات، روابط، نظام ها، تغییرات و تلویحات است.
5- نظریه ورنون: در نظریه ورنون یک عامل کلی هوش (g) در رأس عوامل دیگر قرار دارد. بعد از آن دو دسته عامل دیگر واقه شده اند، با عناوین کلامی – آموزشی و عملی – مکانیکی – فضایی.
6- نظریه کتل: کتل دو نوع هوش با نام های سیال و متبلور معرفی کرده است. هوش سیال بیشتر جنبه زیست شناختی و ژنتیکی دارد و لذا بیشتر غیر کلامی یا نابسته به فرهنگ است و در طول زمان های کوتاه چندان تغییری نمی کند ولی در سنین پیری کاهش نشان می دهد. این هوش در تکالیفی که مستلزم انطباق با موقعییت های جدید است نقش اساسی دارد.
هوش متبلور شدیداٌ تحت تاثیر فرهنگ، تجربه شخصی و آموزشی است. و عمدتاٌ جنبه کلامی دارد. هوش متبلور حاصل هوش سیال است.
7- نظریه هب: دونالد هب دو نوع هوش را تعرف کرده است. هوش الف و هوش ب. منظور از هوش الف آن بخش از توانایی های کلی فرد است که جنبه ارثی دارد و مقصود از هوش ب آن قسمت از هوش است که در نتیجه محیط کسب می شود. هوش ب فعالیت حل مسأله را در زمینه شناختی در بر می گیرد.
ب) نظریه پیاژه
در نظریه پیاژه، هوش یک فرایند فعال فرض شده که متضمن سازگاری پیشرونده با محیط، از طریق تعامل بین جذب و انطباق است. پیاژه بیش از آن که به محصول یا فرآورده هوش علاقه مند باشد با فرآیند، یا جریان سر و کار دارد.
ج) دیدگاه خبر پردازی
1- نظریه هوش سه بخشی استرنبرگ: استرنبرگ بر راهبردها و فرآیندهای شناخت تأکید می کند در این نظریه یکی از ویژگی های مهم رفتار هوشمندانه، کارکردهای شناختی به حساب آمده است. به باور وی هوش از مجموعه ای مهارت های تفکر و یادگیری تشکیل یافته، که در حل مسائل تحصیلی و زندگی روزانه مورد استفاده قرار می گیرد. این نظریه از سه بخش زیر درست شده است:
- بافت محیطی: هوش بافتی، نوعی هوش عینی و عملی است که بر زندگی کردن واقعی بسیار بیشتر از تفکر انتزاعی تأکید می کند.
- تجربه های قبلی: درنظریه استنبرگ رفتار هوشمندانه گاهی منعکس کننده توانایی فرد در برخورد مؤثر با یک موقعیت یا تکلیف جدید است که در این حالت بینش گفته می شود و یا نشان دهنده توانایی برخورد او با موقعییت ها یا تکالیف آشنا، به طور سریع و مؤثر که در این حالت خودکاری گفته می شود. در هر دو حالت تجربه های قبلی فرد نقش مهمی ایفا می کند.
- فرآیند های شناختی یا سازنده های ذهنی: طبق نظر استنبرگ رفتار هوشمندانه را می توان به مجموعه ای فعالیت پردازش اطلاعات تقسیم کرد. این فعالیت ها یا فرآیندهای شناختی، سازنده های ذهنی نامیده می شود. سازنده یا مؤلفه یک فرآیند ابتدایی خبر پردازی است که بر روی بازنمایی های اشیاء یا نماد ها عمل می کند.
2- نظریه هوش چند گانه گاردنر: گاردنر نظریه ای را وضع کرده است که شامل هشت نوع هوش متفاوت و مستقل از یکدیگر به نام های: زبانی (کلامی)، موسیقایی، منطقی – ریاضی، فضایی، بدنی – جنبشی، طبیعت گرایانه، درک دیگران (میان فردی)، درک خود (درون فردی) می باشد.
خلاقیت ( آفرینندگی)
یکی دیگر از ویژگی های ممتاز تفکر آدمی آفرینندگی یا خلاقیت است. همانند هوش، برای آفرینندگی نیز تعاریف مشخص و دقیقی وجود ندارد و دیدگاه های مختلف با رویکردهای متفاوت، آن را به گونه های مختلف تعریف کرده اند.
دیدگاه گانیه:
از دیدگاه گانیه آفرینندگی نوعی حل مسأله است که بالاترین سطح یادگیری است. حل مسأله فعالیتی عینی تر از آفرینندگی است و هدف مشخص تری دارد. حل مسأله بیشتر روی واقعیات استوار است و هدف آن عینی و بیرونی است. آفرینندگی بیشتر جنبه شخصی دارد و به تخیل وابسته است. در آفرینندگی فرد هم موقعیت مسأله و هم راه حل را خودش می آفریند.
دیدگاه گیلفورد:
گیلفورد معتقد است که تفکر واگرا با خلاقیت رابطه دارد ولی تفکر همگرا با هوش رابطه دارد. در تفکر همگرا یگ جواب درست یا جواب غلط وجود دارد. در تفکر واگرا جواب قطعی وجود ندارد بلکه چندین جواب احتمالی وجود دارد که هر یک از لحاظی درست هستند.
در نظریه گیلفورد تفکر واگرا از چند عامل تشکیل یافته که عبارتند از:
سیالی (روانی): فرد می تواند در یک زمان معیین اندیشه های متعددی را تولید کند.
انعطاف پذیری (نرمش): فرد برای یک مسأله راه حل های مختلفی را ارائه می دهد.
تازگی (اصالت): راه حل هایی را ارائه می دهدکه نو، جدید و منحصر به فرد است.
گسترش (بسط): جزئیات زیادی را مطرح می کند و کاربردهای آن را هم تعیین می کند.
ترکیب: فرد اندیشه های ناهمخوان را کنار هم می گذارد.
تحلیل: فرد ساختارهای سمبلیک را به عناصر جزئی سازنده آن تبدیل می کند.
سازمان دادن: طرح ها و کارکردها را در موارد غیر معمول به کار می گیرد.
پیچیدگی: اندیشه های متعدد و مختلفی را به طور همزمان به کار می گیرد.
سیالی، انعطاف پذیری و اصالت مهم ترین ویژگی های تفکر واگرا و خلاقیت هستند.
دیدگاه تورنس:
تورنس سه تعریف برای خلاقیت به کار می برد
تعریف پژوهشی خلاقیت: که عبارت است از فرآیندی که در آن مشکلات، مسائل و شکاف در اطلاعات، اطلاعات گم شده، بررسی حدس ها و فرضیه ها و تجدید نظر در آنها و انتقال نتایج وجود دارد.
تعریف هنری خلاقیت: آفرینندگی مثل خواستن دانستن است. مثل عمیق تر حفر کردن، دوباره نگاه کردن، خط زدن خطاها و ... است.
تعریف وابسته به بقاء خلاقیت: یعنی فرد چقدر قدرت دارد که با موقعیت های دشوار زندگی کنار آید.
تورنس همبستگی بین هوش و خلاقیت را 20% گزارش نموده است. و معتقد است که آزمون هوش به تنهایی قادر به سنجش خلاقیت و پیش بینی آن نیست.
در گذشته هوش را یک توانایی ارثی غیر قابل تغییر می دانستند. نظریه های جدید هوش را مجموعه ای از فرآیند های ذهنی می دانند که آموزش روی آن تا حدی اثر دارد.
روش آموزش هوش:
یکی از روش های معروف آموزش توانایی های هوشی، غنی سازی مؤثر است که توسط ریوون فیورستاین ابداع گشته است. در این برنامه آموزشی، دانش آموزان، یک رشته تکلیف کتبی یا به اصطلاح مداد و کاغذی را انجام می دهند. هدف این تمرین ها ایجاد مهارت های ذهنی از قبیل طبقه بندی، مقایسه، جهت یابی فضایی و توالی اعداد است.
روش آموزش آفرینندگی:
1- تجارب دانش آموزان را به موقعیت های خاص محدود نکنید.
2- برای طرح سؤالات و اندیشه های غیر معمول و بدیع ارزش قائل شوید.
3- فرصت هایی برای خودآموزی و یادگیری اکتشافی در اختیار یادگیرندگان قرار دهید.
4- نسبت به تفاوت های فردی یادگیرندگان با احترام برخورد کنید.
5- رفتارهای آفریننده را برای کودکان سرمشق قرار دهید.
6- از روش ها و فنون ویژه برای بالا بردن سطح آفرینندگی استفاده کنید. این روش ها شامل بارش مغزی، آموزش مهارت های پژوهشی و روش مطالعه آفریننده است.
ویژگی های افراد خلاق:
1- انگیزه پیشرفت بالا
2- کنجکاوی فراوان
3- علاقه زیاد به نظم در کارها
4- انضباط و پشتکار در کارها
5- خودکفایی و ابراز وجود بالا
6- شخصیت غیر رسمی و غیر متعارف
7- استقلال
8- تفکر انتقادی
9- دانش وسیع و انگیزه بالا
10- اشتیاق زیاد
11- علاقه به آثار هنری و زیبا پسندی
12- علاقه کم به روابط اجتماعی
13- حساسیت زیاد نسبت به مسائل اجتماعی
14- تفکر شهودی
15- قدرت نفوذ زیاد در دیگران
ویژگی های مثبت افراد خلاق
1- آمادگی برای خطر
2- کنجکاوی
3- استقلال اندیشه
4- پشتکار
5- شهامت
6- خودآغاز گری
7- ابتکار
8- درگیری با امور مشکل
9- پرسشگری در موقعیت گیج کننده
ویژگی های منفی افراد خلاق
1- سلطه گری
2- منفی بافی
3- مقاومت
4- ترس
5- عیب جویی
6- انتقاد از دیگران
7- سازشکاری
8- تسلیم در برابر قدرت
9- کمرویی
از شما دعوت می گردد تا از سایت مشاور بازدید فرمایید
moshavermental.avistsk.com