گنجینه

مهم بودن خوب است ولی ، خوب بودن مهمتر است

گنجینه

مهم بودن خوب است ولی ، خوب بودن مهمتر است

به نام حق
از اینکه از وبلاگ بنده بازدید کردید تشکر می کنم و امیدوارم به آنجه که در نظر داشتید رسیده باشید.
خوشحال می شوم از نظرات ، انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان بهره مند گردم.
التماس دعا...

آخرین نظرات

نظریه روسو درباره رشد و تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان

نظریه روسو درباره رشد و تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان:

باورهای روسو، بویژه اعتقاد او به طبیعت، در برابر تأثیرات اجتماعی، جنبش رمانتیک را در تاریخ اندیشه پایه گذاری  کرد. در عین حال، باور او در مورد طرح زمینة طبیعی برای رشد سالم،رشدگرایی را در روان شناسی بوجود آورد.

طغیان روسو بر ضد جامعه، از زندگی شخصی او نشأت گرفت. او در ژنو به دنیا آمد. پدرش ساعت ساز و مادرش زنی احساساتی و زیبا بود که در هنگام تولد او در گذشت. روسو هشت سال اول زندگی خود را در کنار پدر و عمه اش گذراند. او می‌ گفت که پدرم خود را وقف من کرده بود، اما هرگز نگذاشت فراموش کنم که من موجب مرگ مادرم شده ام (روسو، 1788،ص5) عمه اش هم مهربان بود، اما اجازه نمی داد که او در خیابان با سایر کودکان بازی کند . از این روشنفکری، روسوبیشتر وقت خود را به مطالعه می‌ گذراند. تا 7سالگی ، او همة رمان های کتابخانه مادرش را خواند.

هنگامی که روسو 10 ساله شد،پدرش به دلیل شرکت در یک منازعه تحت تعقیب قرار گرفت و مجبور شد برای اجتناب از زندانی شدن، از ژنو فرار کند. پس از این ماجرا روسو تا شش سالگی، از این خانه به آن خانه سرگردان بود.

روسو به ندرت می‌ توانست با سرپرستانش که اغلب او را تحقیر ، و طبیعت ترسو و خجالتی وی را تشدید می‌ کردند، کنار بیاید. مثلاً می‌ گفت اگر می‌ خواستم کلوچه بخرم ، می‌ ترسیدم وارد مغازه بشوم، زیرا تصور می‌ کردم آشنایان مرا با انگشت نشان خواهند داد و به من خواهند خندید(ص36) .

آنچه بیشتر اوقات او را تسکین می‌ داد خیالپردازی بود . در عالم خیال، او خود را به جای قهرمانانی که درکتابهای داستان خوانده بود، تصور می‌ کرد. همچنین بارها دزدی و کلاهبرداری کرد.

شانزده ساله که شد، ولگردی پیشه کرد. به همه جا سفر می‌ کرد و تلاش داشت تا جایی که می‌ تواند پول در آورد، اما هرگز موفق نبود. روسو دریافت که استعداد اصلی او،جلب محبت زنان مسن است . اما یک دون ژوان واقعی نبود- زمانی که پای مسائل جنسی به میان می‌ آمد، بسیار ترسو بود. اما به هر حال ، توجه چند خانم را جلب کرده بود که از وی مراقبت می‌ کردند.

روسو در 29 سالگی ، روش جدیی را برای نوشتن نت های موسیقی ابداع کرد و آن را در پاریس عرضه داشت،اما کار او چندان مورد استقبال قرار نگرفت و به شدت مأیوس شد. با وجود این، تلاش او برای چاپ روشی که ابداع کرده بود، باعث شد تا با برخی از متفکران عصر روشنگری قرن هجدهم مثل دیورو،ولتر و کان ورسه آشنا شود. برای دایره المعارت دیدرو چند مقاله (در باره موسیقی) نوشت اما حتی ر کنار این متفکران خلاق و شجاع که بارها به علت مطالبی که می‌ نوشتن، به زنان افتادن، احساس غربت می‌ کرد. یکی از دلایل این احساس این بود که او آنقدر خجالتی بود که نمی توانست در محاوره ها و گفتگوهای هوشمندانه و توأم با بذله گویی که در محافل و زندگی اجتماعی پاریس جریان داشت، شرکت کند. وانگهی ، روسو به تدریج صاحب دیدگاهی شده بود که با دیدگاه سایر روشنفکران عصر روشنگری متفاوت بود. او نیز اقتدار جزمی زمامداران را رد می‌ کرد، اما با باور خوشبینانه روشنفکران هم عصرش نیز هم عقیده نبود به نوعی تصور می‌ کرد که در کلان شرهای جدید وضعیت مردم از همیشه بدتر است . آنها آنقدر سعی داشتند خوب جلوه کنند و راست بگویند که از خود، هیچ تفکر و احساسی نداشتند(برمن، 1970،کرانستون،1982،صص164-163،221-217،روسو ،1788،صص 268-267،346-354).

در 33سالگی ، زندگی شخصی روسو دستخوش تحولی عمده شد. او با خدمتکاری بی سواد به نام ترزه آشنا شد و بقیه عمر خویش را با او گذراند. ترزه پنج فرزند به دنیا آورد،اما روسو همة آنها را به پرورشگاه دولتی سپرد. در جایی گفته است : «بعدها دریافتم که این کارم درست نبود» اما در آن زمان،پول کافی برای نگهداری آنها نداشت واحساس می‌ کرد اگر آنها را نگه می‌ داشت ،بچه هایش هم مثل خودش زندگی فلاکت باری پیدا می‌ کردند (روسو، 1788،ص367)

نخستین موفقیت ادبی روسو در 37 سالگی و زمانی به دست آمد که در یک مسابقه مقاله نویسی در باره اینکه آیا هنر وعلم در بهبود اصول اخلاق نقش دارند یا خیر، شرکت کرد. او در مقالة خود، با استدلال، به این سئوال پاسخ منفی داد و جایزه را برد (روسو، 1750) در چند سال بعد، چندین مقاله و کتاب نوشت ، که مهمترین آنها عبارتند از: قرارد اجتماعی(17162الف) و امیل (1762ب) کتبا قرارداد اجتماعی با این عبارت معروف آغاز می‌ شود که «انسان ، آزاد به دنیا می‌ آید، اما همه جا در زنجیر است» این جمله بدان معناست که انسان ها طبیعتاً خوب هستند و می‌ توانند براساس احساسات خود انگیزشان با خوشبختی زندگی کنند، اما نیروی های اجتماعی،آنها را به بند می‌ کشند. این کتاب،جامعة بهتری را توصیف می‌ کند. امیل کتاب مهم روسو در باره رشد و تعلیم و تربیت کودک است. عنوان این کتاب از نام پسربچه ای خیالی گرفته شده است که روسو او را براساس برنامة طبیعت، برای رشد سالم آموزش می‌ دهد.

روسو در نوشته های خود، نظام فئودالی و کلیسا را مورد اعتراض قرار می‌ داد. او خود را یک مسیحی معتقد می‌ دانست، اما در مخالفت با پیروی کورکورانهاز مراجع دینی استدلال می‌ کرد. در نتیجه ،در پاریس سعی کردند او را دستگیر کنند و در ژنو، مانع از ورود او به این شهر شدند و روسو بسیاری از واپسین سال های عمر خود را با دربه دری و بدبختی در تبعید گذراند. هنگامی که روسو از دنیا رفت، او را در روستایی در فرانسه دفن کردند و پیکراو تا پس از انقلاب کبیر فرانسه که نوشته هایش الهام بخش آن بود، در همان مکان باقی ماند. در آن هنگام، پیکر او را پیروزمندانه به پاریس بردند و در پانتئون آرامگاه مشاهیر این شهر ، به خاک سپردند.

افراد بسیاری، روسو را مردی بسیار بی کفایت تصور کرده و حاضر نشده اند اندیشه های او را بویژه در باره تعلیم و تربیت ، جدی بگیرند مردی که خود، فرزندانش را به پرورشگاه سپرده است ، چگونه می‌ تواند آنقدر جسور باشد که نحوة پرورش دادن صحیح را به دیگران توصیه کند؟با وجود این، گاه ممکن است یک نفر که خارج از نظم اجتماعی متعارف زندگی کرده است، دیدگاهی نو و غیر سنتی را بوجود آورد. روسو می‌ گفت:«به رغم میل خود و بی آنکه آداب زندگی در این دنیای بزرگ را بدانم و بتوان این آداب را فرابگیرم یا با آنها سازگار شوم، به این دنیا پرت شده ام » (روسو،1788،ص379)او بر این باور بود که تنها پاسخ بر حق او، سرزنش و تقبیح جامعه، و در عین حال، جستجوی یک منظر متفاوت از نحوة زندگی است او سعی کرد نشان دهد که چگونه سالم ترین رشد در نتیجه تأثیر جامعه ، امکانپذیر نمی شود ، بلکه ناشی از طبیعت است. روسو با این دیدگاه های خود، پدر روان شناسی رشد شناخته شد.

 

اندیشه های روسو:

اندیشه های او در زمینه های سیاسی،ادبی و تربیتی ، تأثیر بزرگی بر معاصران گذاشت . اگرچه روسو ، از نخستین روشنگرانی است که مفهوم «حقوق بشر» را به گونه ای روشن به کار گرفت، ولی نزد او از این مفهوم تنها می‌ توان به چمی ویژه و محدود سخن به میان آورد روی همرفته باید گفت که او رادیکال تر از «هابز» و «لاک» و «منتسکیو» می‌ اندیشید شاید به همین دلیل است که برخی از پژوهشگران تاریخ اندیشه، وی را در ادامه سنت فکری عصر روشنگری نمی دانند ، بلکه اندیشة او را بیشتر در نقد فلسفة روشنگری ارزیابی می‌ کننند.

برای روسو، چشم پوشی انسان از آزادی،به چم چشم پوشی از منش انسانی و «حق بشری» است . از آزادی به مثابله آزادی اراده، نمی توان چشم پوشی کرد،چرا که این آزادی پیش شرط انسان بودن و آیین اخلاقی انسانی به شمار می‌ رود. انسان برای او تنها هنگامی انسان به معنای راستین کلمه است که آزاد باشد. برای روسو ، همه انسان ها از بدو زایش آزاد و برابرند . او می‌ گوید: «انسان آزاد زاده می‌ شود و همه جا در بند است»

 

نحوه تربیت نوجوانان از نظر روسو

روسو در کتاب امیل لزوم محدود کردن ذهنیات نوجوان به حسیات را توجیه می‌ کند: از آن جایی که هدف شکل دادن موجودی عقل گراست تربیت به وسیله پیش بینی نتایج به دست آمدنی از ایجاد اثرات افراطی اجتناب خواهد کرد. این اثرات خطرناک شکل غیر طبیعی اخلاقی را که بصورت رفتاری غیر فعال و ریاکارانه در می‌ آید می‌ گیرند. در مجموع باید اجتناب کرد که نوجوان عادت کند که از روش تحمل کردن و منفعت جویی رفتار کند. در تربیتی که روسو از آن دفاع می‌ کند باید پیشرفت طبیعی نوجوان را مورد توجه قرار داد.

تعلیم صحیح عبارت است از تشخیص انگیزه هایی که به صورت طبیعی ایجاد می‌ شوند. به منظور آن که تأثیر تربیتی نوجوان مثبت باشد، باید به مبانی تعلیمی مرتبط با اعمال قدرت قانونی پرداخت. این مسئله به یافتن اصول تعلیمی انسان و ساختن مدل تئوری تربیتی ایده آل مربوط است. در انتقاد به روش اجتناب از ارثرات زایده خواهی اعمال قدرت یعنی آشوبگری نوجوان، روسو پاسخ می‌ دهد برای شکل دادن فردی با اشتیاق به آزادی، باید ویژگی و ارزش نوجوانی را شناخت و از مقایسه با فرد بالغ اجتناب کرد. ایده روسو آن است که تربیت نوجوان باید براساس تلقین ارزشهای اخلاقی، اعمال قدرت یا توقعات زاد جامعه باشد و گرنه نوجوان از آ«ها دور خواهد کرد. اگر هدف تربیت ، شکل دادن شخص است، نباید هدف و روش را با هم اشتباه گرفت تا نتیجه غیر طبیعی به دست نیاید. استدلال کردن با نوجوان دقیقا معکوس کردن ترتیب طبیعی دریافتها و شکل دادن فردی قابل قبول است.

باید با افکار و احساسات نوجوان کنار آمد تا از تبدیل او به شخصی آشوبگر و حسابگر اجتناب کرد طبق نظر روسو، تربیت نوجوان قبل از سن بلوغ نباید براساس اجبار،اطاعت و بی توجهی به اصول اجتماعی باشد. روسو بر این عقیده است که استدلال کردن با نوجوان کاری بیهوده و تضاد آفرین است. روسو از روشی تربیتی دفاع می‌ کند که به آماده کردن عقل ذهنی نوجوان از طریق به کارگیری عقل حسی او می‌ پردازد به گونه ای که نوجوان برای استفاده از نیروی خرد توسط خودش و نه به دلیل عاملی خارجی تشخیص خوب و بد و بهره گیری از قضاوت خود نیست بلکه همینطور قوی خواستن و انتخاب بهترین یا بدترین است. می‌ توان نتیجه گرفت که تعلیم عقلانی از عقل یک ابزار می‌ سازد یعنی وسیله ای که برای رسیدن به هدفی مشخص به کار می‌ رود در حالی که عقل فقط یک گشاینده جهت پیشرفتی تدریجی است . نباید هدف و وسیله یعنی تربیت عقلانی و تربیت تتوسط عقل را با هم اشتباه گرفت . زیرا عقلی بچگانه وجتود که مخصوص نوجوان است که فقط الزامی را می‌ شناسد که با اجبار همراه نیست و ارزشهای اخلاقی و احتیاجات اجتماعی هر چه بیشتر فرد تربیت کننده به ویژگی سنی نوجوان تو جه کند توسعه خواهد یافت. می‌ توان این ایراد را بر این نظریه که لزوم تغییر افراد را پیشنهاد می‌ کند وارد دانست که وجود داشتن اخلاق در چنین جامعه ای ادامه می‌ یابد. روسو مفهوم «شهروند» را به عنوان «عضو حاکم» مطرح کرده است . این دو گانگی آشکار بر مبنای مفهوم فرموله شده «آزادی اخلاقی» است که طبق آن «تبعیت از قانون ، آزادی ست» و «آزاد بودن» در تعریف مفهومی قرارداد اجتماعی به معنای «تبعیت از اراده عمومی »است. هر فرد وجود اخلاقی اش را به منظور شرکت در تشکیل اجتماع از دست می‌ دهد.

 

نظریة روسو در باره رشد:

در روند زندگی انسان، کودکی جایگاه خاصی دارد ،ولی ما چیزی از آن نمی دانیم . زیرا به شدت نگران آینده کودک هستیم، یعنی آنچه که او باید بداند تا در بزرگسالی در جامعه موفق شود. حتی «خردمندترین نویسندگان،بدون پرسیدن از خودشان که یک کودک قادر به یادگیر چه چیزی هست،خود را وقف آنچه انسان باید بداند، می‌ کنند . آنها همواره در کودک یک انسان بزرگسال را جستجو می‌ کنند، بدون توجه به اینکه او قبل از اینکه یک انسان باشد، چیست» (روسو، 1762 ب،ص1)

وقتی به مشاهده کودکان می‌ پردازیم، در می‌ یابیم که آنها با ما بسیار تفاوت دارند.«کودک به شیوه های خاص خودش می‌ بیند، می‌ اندیشد  واحساس می‌ کند» (ص54) این امر منطبق با طرح طبیعت است  .طبیعت همچون آموزگاری پنهان، کودک را بر می‌ انگیز تا در مراحل مختلف رشد، قابلیت های متفاوتی را نشان دهد(ص181). حاصل کار این آموزگار، شاید فردی نباشد که برای سازگاری با یک موقعیت احتماعی به خوب یاآموزش دیده است، ا ما انسانی است کامل و قوی، اگر بخواهیم طبیعت را در این فرایند یاری دهیم ، باید نخست هر چه را که می‌ توانیم ، در باره مراحل رشد یاد بگیریم . روسو معتقد بود رشد کودک ، طی چهار مرحله اصلی به پیش می‌ رود.

 

مرحله یک - نوباوگی(تولد تا حدود دو سالگی):

نوباوگان جهان را مستقیماً از طریق حواسشان تجربه می‌ کنند. آنها از اندیشه ها یا منطق هیچ نمی دانند بلکه تنها لذت و درد را تجربه می‌ کنند با وجود این، نوزادان فعال و کنجکاو هستند و چیزهای بسیاری فرا می‌ گیرند. بی وقفه تلاش می‌ کنند تا ه چیزی را که می‌ توانند لمس کنند. بدین ترتیب گرمی، سردی ، سختی ، نرمی و سایر ویژگی های اشیاء را یاد می‌ گیرند(ص31)

نوباوگان همچنین شروع به یادگیری زبان می‌ کنند و این کار را خودشان انجام می‌ دهند . به تعبیری آنها دستور زبانی را بوجود می‌ آورند که از دستور زبان ما کامل تر است . آنها قواعد دستور زبان را بدون همة استثناهایی که سخن گفتن بزرگسالان را دشوار می‌ سازد، به کار می‌ گیرند. ما با وسواس ، اشتباهات آنان را اصلاح می‌ کنیم، اگر چه کودکان به مرور زمان، تکلم خود را اصلاح خواهد کرد(ص37)

 

مرحله دو – کودکی (از دو سالگی تا 12 سالگی):

این مرحله زمانی شروع می‌ شود که کودکان استقلال جدیدی را بدست می‌ آورند . آنها اکنون می‌ توانند راه بروند، حرف بزنند، خودشان غذا بخورند و به اطراف بدوند. این توانایی ها را نیز خودشان به دست می‌ آورند (ص42)

در این مرحله، کودکان صاحب نوعی استدلال می‌ شوند . اما این استدلال از آن نوعی نیست که با رویدادهای دور یا امور انتزاعی سروکار داشته باشد . بلکه نوعی استدلال شهودی است که مستقیماً به حرکات و حواس بدنی وابسته است. مثلاً وقتی دختر بچه ای توپی را به درستی پرتاب می‌ کند این موفقی، دانش شهودی او را از سرعت تو فاصله ، نشان می‌ دهد یا وقت یپسربچه ای با چوب زمین را می‌ کند،دانشی شهودی از کاربرد اهرم را به نمایش می‌ گذارد. با وجود این ، در این مرحله ، تفکر هنوز کاملاً تجسمی و حسی است. در این مرحله می‌ توان مطالبی در باره کره زمین، با تمام کشورها، شهرها و رودخانه هایش به کودک آموخت. اما اگر از او بپرسید: «جهان چیست؟» احتمالاً خواهد گفت :«قطعه ای مقوا ست» (ص74)

 

مرحله سه- اواخر کودکی (از حدود 12سالگی تا 15سالگی):

مرحله سوم دوره ای انتقالی بین کودکی و نوجوانی است . در خلال این دوره، کودک قدرت جسمی قابل توجهی پیدا می‌ کند و می‌ تواند شخم بزند ، یک گاری را بکشد،بیل بزند و کارهای بزرگسالان را انجام دهد(ص128)

همچنین در حوزة شناخت، به پیشرفت های اساسی دست می‌ یابد. مثلاً مسائل تقریباً دشواری را در هندسه و علوم حل می‌ کند . با وجود این ، هنوز قادر به تفکر محض در مسائل نظری و موضوعات کلامی نیست . در مقابل می‌ تواند کنش های شناختی خود را در اجرای تکالیف عینی و مفیدی از قبیل کشاورزی ،نجاری، و نقشه کشی به کار بگیرد.

در سه سال نخست این دوره، کودکان بنا به طبیعت خود، پیش اجتماعی هستند. یعنی اصولاً به آنچه برای خود آنان لازم و مفید است ، توجه می‌ کنند و به روابط اجتماعی ، علاقه اندکی دارند. از کارکردن با اشیای فیزیکی لذت می‌ برندو از طبیعت یاد می‌ گیرند و دنیای کتاب و جامعه، برای آنان بیگانه است ،حتی در مرحله سوم، یعنی از 12 تا 15 سالگی، احتمالاً الگوی زندگی کودک، رابینسون کروزئه است، مردی که در جزیره ای به تنهایی زندگی می‌ کرد و از طریق ارتباط مؤثر خویش با محیط فیزیکی ، به خودکفایی رسید(ص147)

 

مرحله چهارم- نوجوانی:

در مرحله چهارم که با بلوغ آغاز می‌ شود، کودک آشکارا به موجودی اجتماعی تبدیل می‌ شود. روسو معتقد بود که بلوغ در 15 سالگی ، یعنی اندکی دیرتر از آنچه امروز اتفاق می‌ افتد، آغاز می‌ گردد. در این زمان، نوجوان تولد دیگری را تجربه می‌ کند. وضعیت جسمی او تغییر می‌ یابد و تغییراتی احساسی از دوران او آغاز می‌ شود. «تغییر خلق، عصابی شدن های مکرر، و آشوب های ذهنی پیوسته، نوجوان را تقریباً غیر قابل کنترل می‌ سازد» (ص172)

نوجوان که نه کودک و نه بزرگسال است، کم کم در حضور فردی از جنس مخالف از خجالت سرخ می‌ شود، زیرا به طور مبهمی از احساسات جنسی آگاه شده است. در این مرحله ، نوجوان دیگر خودکفا نیست. او جذب دیگران می‌ شود و به آنها نیاز پیدا می‌ کند.

نوجوانی، با رشد شناختی نیز همراه است. نوجوان اکنون می‌ تواند به مفاهیم انتزاعی بپردازد و به موضوعات نظری در علوم و اخلاقیات علاقه مند شود.

اینها مراحل چهار گانه روسو هستند که به عقیدة او، براساس برنامه طبیعت، با توالی ثابتی روی می‌ دهند. ظاهراً مراحل روسو بویژه مرحله نوجوانی، آرام تر از آنچه امروز ممکن است انتظار داشته باشیم ، نمایان می‌ شوند، و این ممکن است تا حدی حاکی از نوعی تفاوت تاریخی واقعی باش . با وجود این ، روسو همچنین معتقد بود که دوره حقیقی رشد آدمی، آهسته تر و آرام تر از آن است که معمولاً تشخیص می‌ دهیم. ما چنان به کودکان می‌ نگریم که گویی آنها اکنون بزرگسالند ، حال آنکه طبیعت برای رشد قابلیت ها و علایق دوران کودکی، به آنها فرصت می‌ دهد (ص181)

روسو همچنین معتقد بود این مراحل بازپیدایی تکامل عمومی گونه انسانی است. نوباوگان شبیه انسان های «اولیه» هستند که مستقیماً از طریق حواسشان با جهان دارند و تنها لذت و درد برایشان مهم است. دو مرحله بعدی دوران کودکی، شبیه عصر «بدویت» است که انسان مهارت های کلبه سازی ، ساختن ابزار، ماهیگیری، تله گذاری و سایر مهارت ها را فراگرفت.در این دوره ، انسان ها اجتماعات کوچکو بی قاعده ای را با دیگران بنا نهادند ،  ولی در نهایت، همچنان خودکفا بودند.

سرانجام، دوره نوجوانی شبیه آغاز زندگی اجتماعی واقعی است. از نظر تاریخی ، زندگی اجتماعی با تقسیم کار آغاز شد. وقتی کار ها تخصصی شد، انسان ها دیگر نمی توانستند همه آنچه را که نیاز داشتند، خود فراهم کنند. بنابراین باید به دیگران متکی می‌ شدند. به نسبتی که آنان بیشتر در جامعه فرو رفتند، بیشتر و بیشتر اسیر مقررات و آیین های اجتماعی شدند.

باید اذعان داشت که حتی انسان های بدوی نیز تا حدی به نظرات دیگران توجه داشتند. اما وقتی انسان ها در زندگی اجتماعی تثبیت شدند، این توجه عمق بیشتری یافت. روسو می‌ گفت: «انسان بدوی، در درون خود،و انسان اجتماعی ، در بیرون از خود زندگی می‌ کند و یاد می‌ گیرد که چگونه فقط با نظر دیگران زندگی کند» (روسو، 1755،ص179)

 

روش تربیتی روسو:

روسو معتقد بود که انسان در دوران بدویت ، بیشترین رضایت را از زندگی داشت، ولی آن دوران سپری شده است . با این همه،لزومی ندارد که به میزان امروزین، ضعیف و تسلیم باشیم . طبیعت، همچنان در جادة استقلال ، راهنمای رشد کودک است. کودک، تحت تأثیر طبیعت،بطور خودانگیز قابلیت ها و قوای تمیز خود را از طریق تماس با اشیاء کامل خواهد کرد بی آنکه به آموزش بزرگسالان نیاز داشته باشد.

بنابراین ، اگر طبیعت را راهنمای خود قرار دهیم، قادر خواهیم بود کودک را با ذهنی مستقل به نوجوانی برسانیم . آنگاه زمانی که جوان به اجتماع وارد شود، خواهد توانست به طور مؤثری با آن کنار بیاید . روسو چگونگی وقوع چنین فرایندی را در داستان تخیلی امیل بیان کرده است.

 

تعلیم و تربیت امیل:

روسو اساساً باور دارد که خود امیل می‌ تواند بسیاری از مطالب را از رهنمودهای درونزاد طبیعت بیاموزد. مثلاً امیل در نوباوگی به کشف جهان از طریق حواس خود ، اشتیاقی شدید دارد بنابراین روسو همه اشیای مضر را از خانه پاکسازی می‌ کند و به امیل فرصت کشف محیط را می‌ دهد . اگر امیل بخواهد چیزی را بررسی کند، روسو آن را در اختیارش قرار می‌ دهد . امیل به هیچ وجه به راهنمایی بزرگسالان نیاز ندارد (روسو 1762ب، صص31،35)

در عین حال، روسو به امیل اجاره نمی دهد تا نظرش را بر او تحمیل کند . فقط زمانی چیزی را برای امیل مهیا می‌ کند که امیل تمایلی ذاتی به داشتن آن شیء داشته باشد ، ولی هرگز به امیل اجازه نمی دهد که مربی خود را به انجام هوس های خود وادار کند(ص52)

امیل راه رفتن و سخن گفتن را نیز، خود فراخواهد گرفت. روسو هرگز شاگردش را به کاری وادار یا رفتارهای او را اصلاح نمی کند. چنین اعمالی موجب ترس و اضطراب کودکان می‌ شود . در این موقع کودک با نگاه کردن به دیگران ، رفتار خود را اصلاح می‌ کند و بدین ترتیب استقلال خود را از دست می‌ دهد. (صص40-39)

وقتی امیل به مرحله دوم یعنی دوران کودکی وارد می‌ شود،علاقه زیادی به دویدن ، پریدن ، فریاد کشیدن و بازی کردن پیدا می‌ کند. روسو هرگز این فعالیت های امیل را کنترل نمی کند ، زیرا امیل با تمرینات جدی، از رهنمود درونی طبیعت برای رشد بدنی خود پیروی می‌ کند. روسو همانند بسیاری از بزرگسالان عمل نمی کند که همواره به کودک می‌ گویند: «بیا اینجا، برو آنجا، بایست، این کار بکن ، آن کار را نکن(ص82) . زیرا در این صورت امیل برای راهنمایی به مربی خود متکی می‌ شود و «ذهن خود او بی استفاده می‌ ماند»(ص82)

روسو درس های مختلفی را ارائه می‌ کند، اما تنها درس هایی که مناسب سن امیل باشند. از آنجا که کودک در این مرحله حواس خود را پرورش می‌ دهد، روسو بازی هایی نظیر پیدا کردن راه در یک اتاق کاملاً تاریک را پیشنهاد می‌ کند و به این ترتیب حس لامسه کودک را رشد می‌ دهد(ص98). و از آنجایی که کودکان هر کاری را که به آنها اجازه حرکت آزادانه دهد انجام می‌ دهند،او از این تکانه برای کمک به امیل برای داوری در مورد ارتفاع ، طول و فاصله بهره می‌ گیرد.

او به یک درخت گیلاس اشاره می‌ کند و از امیل می‌ خواهد نردبانی متناسب با ارتفاع آن انتخاب کند. یا در هنگام عبور از یک جوی آب ، از امیل می‌ خواهد که تعیین کن کدام تخته برای عبور از روی آن مناسب است(ص105)

در تمام این درس ها ، امیل قادر است در زمینة موفقیت خود، قضاوت کند . مثلاً خودش می‌ تواند تشخیص دهد تخته ای که انتخاب کرده برای عبور از رودخانه مناسب است یا خیر. او این داوری را از این جهت انجام می‌ دهد که این درس منطبق با قابلیت اوست. او تنها نیازمند استفاده از حواس خود است. در این درس هیچ چیزی که فراتر از توانایی امیل باشد و او را به کمک خواستن از مربی وادار کند ، وجود ندارد(ص141)

روسو معتقد بود که هر مرحله «کمال و بلوغ خاص خودش را داد» (ص12) ما عادت کرده ایم که در مورد یک مرد رشد کرده فکر کنیم ولی توجه به یک «کودک رشد کرده» و نگاه کردن به امیل در سن 10یا 12 سالگی، چندان مورد توجه ما نیست.

چهره اش ، رفتارش و بیانش،همه حاکی از اطمینان و رضایت است. سلامت در سیمای او می‌ درخشد من او را فردی مشتاق ،علاقه مند و سرشار از زندگی می‌ بینم. او آزاد و گشاده روست… در دویدن ، جهیدن ، وزنه بلند کردن، تخمین فاصله ها و ابداع بازی ها، بر دیگران برتری دارد… آنقدر کودن نیست که در مورد چیزهایی که می‌ بیند از دیگران سئوال کند ، خودش آنها را می‌ آزماید… اندیشه ها و ایده های او محدود، اما دقیق هستند . هیچ چیزی را طوطی وار نمی آموزد، بلکه آنها را از طریق تجربه یاد می‌ گیرد…بنابراین از او انتظار سخنرانی و رفتار دانش مآبانه نداشته باشید، بلکه از او انتظار داشته باشید افکار و اعمالی را که از نهاد و طبیعت او بر می‌ خیزند ، صادقانه

امیل از نظر اکثر مشاهده گران ، پسری خشن و شاد است،ولی در هماهنگی با طبیعت رشد کرده و به کمال دوران کودکی نایل آمده است (ص126)

در مرحله سوم که اواخر کودکی است ، قوای شناختی امیل که در حال کامل شدن هستند، او را قادر خواهند ساخت علوم و ریاضیات را بیاموزد. اما وی در این زمینه ها ، در حیطه فعالیت های ملموس ، به طور مؤثری قادر به استدلال است. بنابراین ،روسو او را تشویق می‌ کند تا در باره مسائل ریاضی که به طور طبیعی از فعالیت هایی نظیر زراعت و نجاری ناشی می‌ شوند ، فکر کند . هدف روسو تدریس پاسخ های صحیح نیست ، بله هدف او، کمک به امیل برای یادگیری خودآموز حل مسئله است.

بیایید اجازه دهیم که خود او یاد بگیرد، به او علوم را تدریس نکنیم، بلکه فرصت دهیم خود را کشف کند . هر گاه زور و اجبار را جایگزین استدلال کنید، تفکر کودک متوقف می‌ شود و با اسباب بازی افکار دیگران تبدیل خواهد شد (ص131)

 

مقایسه تعلیم و تربیت روسو با روش های مرسوم:

به این ترتیب روسو امیل را تشویق می‌ کند تا در هر مرحله براساس برنامة طبیعت ، قابلیت های خود را به کمال برساند و هر گز چیزی که امیل نتواند خودش آن را تشخیص دهد، به او ارائه نمی کند. روش روسو با روش بیشتر معلمان ، تفاوت هایی اساسی دارد .

بیشتر معلمان حاضر نیستند با کودکان، همچون کودکان رفتار کنند که نیازها و روش های یادگیری خاص خود را دارند. در مقابل سعی می‌ کنند تا دانش بزرگسالان را هرچه ممکن است به سرعت به او القا کنند. در نتیجه درس های بسیاری  را که فراتر از درک کودک است ،به او  عرضه می‌ کنند. مثلاً آنها مباحثی از تاریخ، جغرافیا و ریاضی به کودک ارائه می‌ کنند که با تجربة بی واسطه کودک، هیچ رابطه ای ندارد و کودک را دارای ظرفیتی برای تعقل تصور می‌ کنند که او فاقد آن است . وقتی کودک با چنین درس هایی کلنجار می‌ رود، یادگیری را تجربه ای تلخ می‌ یابد. اما این پایان ماجرا نیست . چون کودکان نمی توانند آنچه را بزرگسالان می‌ گویند کاملاً درک کنند، مجبور می‌ شوند هر چیزی را چشم بسته بپذیرند . جز اینکه از معلمان یا والدینشان بپرسند:«آیا پاسخ من صحیح بود؟» «آیا این کار درست است؟»  بنابراین کودکان یاد می‌ گیرند به دیگران متکی باشند و خودشان فکر نکنند.

تقویت کننده های اجتماعی استفاده می‌ کنند آنها سعی می‌ کنند کودکان را برای کسب تأیید بزرگسالان به یادگیری وادارند. چنین شیوه هایی تنها موجب تقویت وابستگی کودک به تأیید دیگران می‌ شوند(ص54)

روسو معتقد بود که در مقابل ، روش او «فقط منفی» نخواهد بود(ص57) یعنی جسن و حواس امیل را تمرین می‌ دهد، اما ذهن او را تا جیی که ممکن است آزاد می‌ گذارد. روسو ، امیل را از تمامی عقاید حفظ می‌ کند تا زمانی که توانایی او برای استدلال کردن، به حدی رشد کند که بتواند خود در بارة آن عقاید ، قضاوت کند. امیل در سنین 12 یا 15 سالگی، به قواعد و رسوم جامعه اندکی بی توجه به نظر می‌ رسد. از جامعه یا اصول اخلاقی، چیزی نمی داند و هیچ دانش غیر معمولی ندارد که نشان دهد اما یاد گرفته است که در باره هر چیزی ،براساس تجربة خودش قضاوت کند. بنابراین ، او قار به تفکر واقعی است (صص 127،170)

روسو ، ناشکیبایی دیگرا ن را در برابر پیشنهاد های خود، پیش بینی می‌ کرد چنان به نظر می‌ رسید که گویی روسو نمی تواند کودک را برای آینده آماده کند. چگونه می‌ توانیم مطمئن باشیم که کودک آنچه را که باید بداند، به موقع یاد می‌ گیرد؟پاسخ روسو این بود که جامعه چنان به سرعت تغییر می‌ کند که واقعاً نمی توان پیش بینی کرد چه دانشی

برای آینده کودک، مفید خواهد بود اما مهمتر این است که وسواس ما در باره آینده ، بزرگترین دام هاست، یعنی اینکه با عجله آن چیزی را به کودکانمان بیاموزیم که تصور می‌ کنیم سودمند خواهد بود . دراین صورت به کودک درس هایی می‌ دهیم که فراتر از درک اوست و او را وادار می‌ کند که به کمک ما وابسته شود. روسو از ما می‌ خواهد عجله نکنیم و به کودکان فرصت دهیم تا به شیوه هایی که برای آنان طبیعی است خودشان آنچه را باید ، فرابگیرند(صص 141،157)

 

ارزشیابی :

روسو چند اندیشه مهم را به نظریه رشد افزوده است . او نخست، این عقیده را مطرح کرد که رشد براساس برنامه زمانی زیستی و به گونه ای درونزاد پیش می‌ رود . به این ترتیب ، برای نخستین بار با تصویری از رشد روبرو می‌ شویم که نسبتاً مستقل از تأثیرات محیط است. شخصیت کودکان را دیگر صرفاً نیروهای بیرونی از قبیل آموزش بزرگسالان و تقویت های اجتماعی ، شکل نمی دهند . آنها عمدتاً با اتکا بر خود و براساس طرح طبیعت رشد می‌ کنند و یاد می‌ گیرند . امروزه این طرح را رسش زیستی می‌نامیم

دوم اینکه ، روسو مطرح کرد که رشد، طی مجموعه مراحلی صورت می‌ گیرد که در جریان آنها، کودکان جهان را به شیوه هایی متفاوت تجربه می‌ کنند .

کودکان با بزرگسالان فرق دارند ، نه به این علت که آنها لوح سفیدی هستند که به تدریج درس های بزرگسالان را فرا می‌ گیرند ، بلکه به علت اینکه در هر مرحله، الگوهای فکری و رفتاری کودک، دارای ویژگی های خاص خود است .

سوم اینکه ، روسو فلسفة جدیدی را در بارة تعلیم و تربیت ارائه کرد که امروزه آن را فلسفه«کودک محوری » می‌ نامیم . او می‌ گفت «همواره براساس سن یادگیرنده، با او رفتار کنید(ص55) و منظورش این بود که باید درس های خود را با سن و سال کودک انطباق دهیم . با چنین روشی کودکان خواهند توانست براساس تجربه و قوای شناختی خود در باره مسائل قضاوت کنند.

هر سه اندیشه فوق، بعدها به اصول محوری بسیاری از نظریه های رشد تبدیل شدند و این نکته در فصل های بعدی مطرح شده است. با این حال، هم اکنون نیز بسیاری از نظریه پردازان رشد با بخش هایی از نظریه روسو موافق نیستند. بسیاری بویژه استدلال می‌ کنند کودک، آن اندازه که روسو می‌ گوید ، غیر اجتماعی نیست. مثلاً کردارشناسان جدید بر این موضوع تأکید می‌ کنند که کودکان به شدت به مراقبان خود دلبستگی پیدا می‌ کنند و این دلبستگی ژنتیکی است و به این دلیل به وجود می‌ آید که نزدیک بودن به والدین ، شناس بقای نوزادان را افزایش می‌ دهد در واقع روسو از این دلبستگی آگاه بو(ص 174)اما هنگام ارائه نظریه خود عمداً آن را نادیده گرفت .او می‌ خواست کودکان خودشان ، به دور از تأثیرات مخرب جامعه، فکر کنند و بنابراین اعلام کرد که خواست طبیعت این است که کودکان جدا از اجتماع زندگی کنند، حتی اگر این اجتماع ، بیشتر بداند

وقتی روسو استدلال می‌ کرد که باید کودکان را دربرابر جامعه حفظ کنیم ، نگرانی های خاصی را در نظر داشت، او می‌ دید که بزرگسالان ، باور ها و رسوم اجتماعی را پیش از آنکه کودکان بتوانند براساس قوای عقلی خود در بارة آنها قضاوت کنند، به آنها می‌ آموزند . او می‌ گفت که در این فرایند ، بزرگسالان کودکان را بردة مقررات اجتماعی می‌ کنند.

با وجود این، امروزه برخی متخصصان رشد(از قبیل گلبرگ، فصل هفتم این کتاب) ، به مان اندازة روسو برای تفکر مستقل اهیمت قائلند ، اما معتقدند که کودکان می‌ توانند راه خود را در اجتماع پیدا کنند .

آنها معتقدند که کودکان با اتکای به خودشان ، نظریه های اجتماعی و اخلاقی را تقریباً مستقل از آموزش بزرگسالان ، برای خود شکل خواهند کرد. از این گذشته ، اگر کودکان مدت ها با جدیت به مشکلات اجتماعی فکر کنند، به مراحلی خواهند رسید که از شیوه های قراردادی تفکر اجتماعی ، فراتر است. به هر تقدیر، روسو بود که این پرسش مهم را در اندیشة انسان گرایانه و رشدگرایانه جدید مطرح کرد : آیا رشد درونی می‌ تواند به شکل گیری تجارب و احساساتی منجر شود که بتوانند در برابر فشار خرد کننده همنوایی اجتماعی ، ایستادگی کنند؟

 

دست نوشته ها

نظریه :

در روند زندگی انسان کودکی جایگاه خاصی دارد ، ولی ما چیزی از آن نمی دانیم . زیرا به شدت نگران آینده کودک هستیم.

طبیعت همچون آموزگاری پنهان کودک را بر می‌ انگیزد تا در مراحل مختلف رشد، قابلیت های متفاوتی را نشان دهد. روسو معتقد بود، رشد کودک طی 4 مرحله اصلی به پیش می‌ رود.

مرحله 1: نوباوگی (تولد تا حدود 2سالگی) نوباوگان جهان را مستقیماً از طریق حواسشان تجربه می‌ کنند. شروع به یادگیری زبان می‌ کنند، به مرور زبان تکلم خود را اصلاح می‌ کنند.

مرحله 2: کودکی (کودکی 2) از 2تا 12سالی این مرحله زمانی شروع می‌ شود که کودکان استقلال جدیدی را بدست می‌ آورند . آنها اکنون می‌ توانند راه بروند حرف بزنند،خودشان غذا بخورند و به اطراف بدوند. این توانایی را نیز خودشان بدست می‌ آورند

مرحله 3: اواخر کودکی از حدود 12سالگی تا 15 سالگی بین کودکی و نوجوانی است

کودک قدرت جسمی پیدا می‌ کنددر سه سال نخست این دوره ، کودکان بنا به طبیعت خود پیش اجتماعی هستند.

منبع:

http://tmh-falsafeh.blogfa.com

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی